نویسنده لیلا | تاریخ : جمعه 6 آذر 1394
دست ها را به دور زانوهایمان گره کرده ایم و چانه بر سر زانو گذاشته ایم. این پایین سرد است و ما لباس بر تن نداریم. می گویی: مگر نگفتم او در کمین است؟ مگر نشانتان ندادم آنچه با گذشتگانتان کرد؟
ما تنها تو را می نگریم. صدا از هنجره ها بیرون نمی آید. عرق سرد بر پیشانی ها نشسته و ما مبهوت گذشته و نگران آینده ایم.دوباره صدایمان می زنی: فرزند آدم! من تو را از مکر دشمنت آگاه کردم. گفتم که او و قبیله اش هر آینه در کمین تواند و منتظر تا تو را همچون پدر و مادرت از بهشت من بیرون کنند. تو در رضوان من بودی و من از بندگی تو راضی. چه شد که کفران نعمت کردی؟!
در ذهنمان می گذرد که پاسخ دهیم ما او و قبیله اش را ندیدیم که در کمین نشسته اند.
نگفته تو می گویی: مگر خود به شما نگفتم که او شما را از جایی می نگرد که شما او را نمی بینید.سرها به پایین می اندازیم. می خواهیم گریه کنیم. یاد لباس هایی می افتیم که برایمان فرستادی. اول اولش که در بهشت رضایت تو بودیم لباسی فرستادی تا زشتیهایمان را بپوشاند. بار اول که از تن بیرونش کردیم انگار چیزی در درونمان ریخت. ما که نمی دانستیم چیست. تو خودت گفتی حیاست. گفتی که حیا پرده های توست. مبادا لباس از تن بیرون کنی چرا که پرده هایت می ریزد. بعد دوست داشتی ما را زیبا ببینی. لباس را زینت ما قرار دادی.

نویسنده لیلا | تاریخ : شنبه 9 آبان 1394
کوتاه و بلند، رنگی و شاد، نازک و کلفت، پاییزه و بهاره فرقی نمیکند چه طرز فکر و عقیده و سلیقهای داشته باشید. همه مدل و همه شکل آن یافت میشود اما این روزها بیشتر به نامرئی شدن تمایل دارد.
داریم از مانتوهایی حرف میزنیم که این روزها با نام مانتوهای شیشهای به فروش رسیده و بحثهای زیادی را برانگیختهاند. اینکه هر از گاهی نوع پوشش جدیدی مد شود و در مدت کوتاهی فراگیر شود موضوعی طبیعی است اما مسأله اصلی این است که هرچه میگذرد این مدها به سمت نامرئی شدن حجاب و پوشش اسلامی متمایل میشوند.